آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان پرنده عشق عشق به وطن قلب من بازیچه نبود ، عشق تو خیالی بیش نبود.
من که در خیال تو نیز دلم شکست ، من که در خیال تو نیز چشمهایمبارانی شد.
اگر عشق تو یک قصه بود ، اگر با تو بودن افسانه ای بیش نبود ، من حتی در قصه نیز نقش یک مرد دلشکسته را داشتم ، این قصه بودیا حقیقت ، من در واقعیت نیز یک شکست خورده بودم.
چه زود گذشته ها را به دست فراموشی سپردی ، همان بهتر که کوله بار عشق را از دلم برداشتی و رفتی، هیچ احساسی ندارم به تو ، باز هم میگویم لعنت به تو.
دلم برای قلبی میسوزد که بعد از من گرفتار تو میشود ، دلم برای کسی میسوزد که بعد از من عاشق تو میشود، از همینجا تسلیت میگویم به دلی که دیوانه ی آن چهره ی به ظاهر، ماه تو میشود.
آن نقاب را از چهره ات بردار ، تو که به خودت مینازی ، چهره ی واقعی ات را به نمایش بگذار.
از من که گذشت ، من که آزاد شدم از زندان قلب سیاه تو ، اینک دلم به حال کسی میسوزد که برای یک عمر اسیر میشود در دام تو.
دوباره می آید روزی که در حسرت روزهای با من بودن بمانی و شب تاصبح را با چشمهای خیس بیدار بمانی. نظرات شما عزیزان:
![]() ![]() |